خلاصه داستان
سربازی به نام Ryan O’Neil بعد از بازگشت از جنگ به بیماری روانی دچار می شود و به خانه نزد همسر باردارش استفانی بازمی گردد. برادر او تونی ، یک پلیس فاسد است که در نبود برادرش ، به استفانی کمک کرده است. رایان و تونی هرگز علاقه ای به هم نداشته اند و زمانی که رایان متوجه می شود برادرش قصد خراب کردن ازدواجش را دارد، تنش و جدایی میان آن ها بیشتر از پیش می شود. کمنی بعد رایان شروع به دیدن خاطره هایی وحشتناک و ترسناک از زمان جنگ می کند، چیزهایی عجیب و غریب در هنگام شب در خانه پدیدار می شوند که رایان نمی داند آن ها واقعی هستند و یا تمامی آن ها تنها در ذهن او پدیدار شده اند. در این بین استفانی از رفتارهای اخیر شوهرش نگران است همانطور که روزها پشت سر هم می گذرند، رایان متوجه حضور موجودی شوم در کابوس هایش می شود که به نظر واقعی می باشد ولی …