مادلین کالیفرنیا، موزه ی تاریخ طبیعی. یکی از نگهبانان امنیتی اخراج شده ی موزه به نام «سام بیلی» (تراولتا)، تصادفا به یکی از نگهبانان تیراندازی می کند و سپس گروهی از بچه های مدرسه ای که برای بازدید موزه آمده اند، و هم چنین گزارش گر تلوزیونی، «ماکس براکت» (هافمن) را گروگان می گیرد. اما حالا «براکت» این ماجرا فرصتی می بیند تا وضعیت شغلی اش را احیا کند...
پس از سقوط یک هواپیما در جنگلی در افریقا، پسری به نام «جرج» در میان قبیله ی بوکووو گم می شود تا این که میمون سخن گوی انسان نمایی به نام «ایپ» (کلیز) او را نجات می دهد و بزرگش می کند. «جرج» (فریزر) تبدیل به مردی قوی و سرزنده و خوش قلب می شود. مدتی بعد «جرج» با «اورسلا استن هوپ» (مان) زنی که از سن فرانسیسکو به بوکووو آمده و گم شده آشنا می شود.
4 سال پس از حوادث پارک ژوراسیک در جزیره نوبلار، «جان هاموند» در می یابد که در جزیره سورنا واقع در نزدیکی جزیره نوبلار تعدادی زیادی دایناسور پرورش یافته اند. گروهی به رهبری پسر عموی هاموند که اکنون کنترل شرکت اینجن را در دست گرفته تصمیم دارند تا این دایناسورها را اسیر کرده و به پارک دایناسورها در سان دیگو منتقل کنند تا از این طریق بتواند درآمد کلانی را بدست آورند...
«نیکلاس وان اورتن» (داگلاس)، سرمایه دار مقیم سن فرانسیسکو، چهل و هشت ساله شده است. او به عنوان هدیه ی تولد، از طرف برادرش (پن) به شرکت مرموز CRS معرفی می شود تا در یک «بازی» شرکت کند. اما خیلی زود مشخص می شود که این «بازی»، به شدت واقعی است و خطرات بسیاری را به هم راه دارد…