راهبه ای که در سال 1890 در داکوتای شمالی سفر می کند، یک یاغی را از مرگ نجات می دهد. او در ازای راهنمایی او به کلیسایی در اعماق بدلندز از او پرستاری می کند تا سلامتی خود را حفظ کند.
بهترین دوستان و همکلاسی ها یک گروه پاپ پانک را تشکیل دادند. بچه ها با استفاده از فرصت بازی در جشنواره، بین کار، مدرسه و روابط دست و پا می زنند و به این درک می رسند که راه رسیدن به شهرت، سفر آسانی نیست.