پسربچه ای در نازونعمت بزرگ شده و مهم ترین سرگرمی اش پرورش حیوانات عجیب و غریب است. وقتی دلش یک اسب آبی در خطر انقراض را می خواهد، پدرش که قاچاقچی موادمخدر است برای برآورده کردن آرزوی او هر کاری می کند.
گابریل 40 ساله، پیشنهاد بچه دار شدن با بهترین دوستش را دریافت می کند. او با سابقه ای طولانی از ناکامی ها و شهری که به نظر می رسد مخالف او باشد، تصمیم می گیرد که فرد بهتری شود و با زندگی و کیهان آشتی کند.
پس از مرگ پدربزرگش ، ویل مکزیکی-آمریکایی تصمیم می گیرد با برنامه ریزی هایی که برای کمک به او در کشف ریشه های خود در مکزیک انجام داده است ، پیش برود و ...