خلاصه داستان
نماینده فدرال آرون فالک پس از بیش از بیست سال غیبت برای شرکت در مراسم تشییع جنازه دوست کودکی خود، لوک، که گفته می شود همسر و فرزندش را قبل از این که جان خود را بگیرد، کشته است به شهر خود بازمی گردد . وقتی فالک با اکراه موافقت می کند که بماند و جرم را بررسی کند، او یک زخم قدیمی را باز می کند – مرگ الی دیکن 17 ساله. فالک شروع به سوءظن می کند که این دو جنایت، که چندین دهه از هم جدا شده اند، با هم مرتبط هستند…